وبلاگ شخصی زاهد نارویی

مقالات و نظریات زاهد نارویی

وبلاگ شخصی زاهد نارویی

مقالات و نظریات زاهد نارویی

تبلیغات

Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران

آخرین نظرات

نویسندگان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مولانا عبیدالله افروخته» ثبت شده است

💎در محضر مولانا عبیدالله افروخته

🌹🌹🌹🌹🌹
تکه های ابر در آسمان خود نمایی می کنند و باد ملایمی شروع به وزیدن می کند.
از دوستان و هم کلاسی هایم تقاضای هم سفر بودن را می کنم، اما کسی تن به چنین سفری نمی دهد.
روز ‌پنج شنبه ۲۵/جمادی الاولی/۱۴۴۱ بعد از اتمام کلاس های درس خود را آماده می کنم، بعد از نماز دوستم احمد مرا با موتور به ایستگاه سرباز می رساند.
🌹🌹🌹🌹🌹
پس از دقایقی معطلی با یک پراید ایرانشهر را به مقصد رودان دپ _سرباز_ ترک می کنم، بعد از حدود پانزده دقیقه حرکت به کوه های سرباز نزدیک می شوم هوا کمی غبار آلود است.
پل چمنی که درست در مرز کوه های سرباز و دشت ایرانشهر قرار دارد، بیشترین شدت آلاینده های هوایی را دارد بطوری که قدرت دید به شدت کاهش می یابد اما همین که از پل می گذریم هوا کاملا صاف می شود به رود سرباز که نگاه می کنم متوجه می شوم علت این گرد و غبار زیاد ناشی از وزش باد بر سطح رود است.
به دلیل خستگی، خواب بر چشمانم غلبه می کند، اما پیچ های مسیر، خواب را به کامم تلخ می کند، هوا از روستای گورناک کاملا ابری می شود و دمای هوا کاهش می یابد.
در پشت یکی از کامیون ها این قطعه شعر پند آموز توجهم را جلب می کند.
به مالت نناز به شبی بند هست
به جانت نناز به تبی بند هست
از دو راهی سهمان دپ _ورودی روستای پادیگ_ نم نم باران شروع به باریدن میکند، راننده حواس پرت از روستای رودان دپ رد می شود، به او یادآوری میکنم که من همینجا پیاده می شوم.
🌹🌹🌹🌹🌹
 به محض پیاده شدنم صدای اذان از مناره های مسجد عطر خاصی به هوای بارانی می بخشد.
صدای گوش نواز شرشر آب از رودخانه به گوش میرسد آب زلال از میان سنگ ها جریان دارد، نزدیک می شوم جرعه ای از آب گوارا و شیرین را می نوشم.
 نماز عصر را پشت سر مولانا عبیدالله افروخته خلیفه بر حق قطب الارشاد مولانا محمد عمر سربازی ادا می کنم.
فرصت را غنیمت شمرده و گذری بر روستا می اندازم درختان پاپایا، زیتون موز و خرما از هر خانه ای به بیرون سرک کشیده اند.
هوا قدری صاف و رو به تاریکی می رود، برای نماز مغرب قیام می کنیم اما مولانا دیده نمی شود، نماز را به امامت طلبه ای دیگر می خوانیم.
بعد از مغرب به مهمان خانه تشریف می برم و با دوستی سورانی که تازه با او آشنا شده‌ام، مشغول صرف چای می شوم، که مولانا حکمت الله براهویی صاحب کتاب حدیقة النحو شرح نحو میر با دو فرزند خردسالش وارد سالن می شوند، کمی زودتر به مسجد رفته به انتظار نماز می نشینم، با صدای اقامه نماز بر می خیزم اما باز هم مولانا را نمی بینم.
🌹🌹🌹🌹🌹
مولانا حکمت الله براهویی بعد از نماز حکایت سیدتنا بی‌بی خنسا و چهار فرزند را می خواند.
بر می‌خیزم ناگهان چشمم به عبدالحمید جمال زهی طلبه سال ششم می خورد پس از سلام علیک کردن به مهمان خانه می رویم ، جمعیت رفته رفته زیاد می شوند، و بعد خوردن شام حافظ محمد معروف با تلاوت و سرود زیبا به معنویت محفل می افزاید.
عقربه ها ساعت ۱۰ را نشان میدهند، از مهمان خانه یک پتو و بالشت برداشته و راهی مسجد می شوم، آنجا سه نفر از دوستان سراوانی را می بینم که پتو کم دارند، از یکی از آشنایان یک ملحفه قرض می گیرم و بدلیل کمبود مکان خواب بهمراه دوستان دوباره به مهمانخانه میرویم.
زود می خوابم، حدود ساعت چهار و ربع از خواب بر می خیزم و به مسجد می روم، ما شاء الله صف های مسجد پر از متهجدین و ذاکرین است.
بعد از دقایقی جمعیت بر می خیزند و مولانا عبیدالله برای امامت نماز صبح وارد می شوند، مراسم بیعت با مولانا با شور و شوق خاصی برگزار می شود.
و با دوستان سراوانی که از ایرانشهر رد می شوند حدود ساعت نه صبح به ایرانشهر می رسم.

زاهد نارویی طلبه سال پنجم دارالعلوم صدیقیه
zahed8041.blag.ir

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ بهمن ۹۸ ، ۱۳:۴۲
زاهد نارویی